♥♥.♥♥♥.♥♥♥ به سلامتی رفیقی که وقتی بردم گفت: اون رفیقه منه وقتی که باختم گفت: من رفیقتم ♥♥.♥♥♥.♥♥♥ رسم رفاقت اینه که با رفیق پیر شی نه اینکه وسط راه از رفیق سیر شی ♥♥.♥♥♥.♥♥♥ چتر و باران منی❤ جان منی❤ دل بدهی ❤ یا بکنی❤ دل به دریا زده ام❤ آمده ام❤ دل به دریا بزنی❤ رد شو از کوچه ما رخ بنما❤ بی تو بیمارم❤ آسمان ابر شده صبر بده❤ به من ای یا رب❤ بی تو بیمارم❤ آی رفیق قدیمی❤ توکه هنوز زندگیمی❤ بگو کجا رو دنبالت بگردم❤ آی هنوز بی وفایی❤ آی رفیقم کجایی❤ که بی تو کل شهر و دوره کردم❤ ♥♥.♥♥♥.♥♥♥ ♥♥.♥♥♥.♥♥♥ ببخشید اگه مشکلی توی پستم هست چون اولین دفعه ای هست که پست نوشتم دوستدارتون فاطیما😎
* ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * تا پیامک می دهم چیزی نمی گوید ولى روز و شب چت با فلانی و فلانی می کند ادعای "قطعی نت" می کند اما مرا بازدید آخرش دارد روانی می کند ادعاى عاشقى هر روز خيلى مى كند او مرا خائن, خودش تشبيه ليلى مى كند خائن آن شخصى ست، کز بهر فرار از دست من رفته تنظيمات را last seen recently مى كند * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * سعید هلیچی
*~*~*~*~*~*~*~* خانوم دکتر من واسه اینکه بتونم ببینمتون سه روز توی نوبت بودم، سعی میکنم خلاصه بگم حرفامو که زیاد وقت نگیرم ـ گوش میکنم راستش همه چیزبرمیگرده به سیزده سال پیش، وقتی عاشق بوی دخترونه ی مقنعه ی مدرسش بودم من نقشه کشی میخوندم و دیوونه ی بازیگری، اونم ریاضی میخوند اماجای معادله وعدد دوست داشت بدونه تو سر آدما چی میگذره سال اخر دبیرستان بهترین روزای زندگیمون بود، نیم ساعت قبل از زنگ آخر از دیوار مدرسه میپریدم بیرون و هنوز زنگشون نخورده جلو در مدرسه منتظرش بودم اون هیچ وقت نفهمید که من واسه هزینه ی فلافل و سمبوسه ی مسیرِ مدرسه تا خونه تمام طول هفته تکالیف نقشه کشی بچه هارو انجام میدادم و پول میگرفتم ازشون حالمون خوب بود که خوردیم به کنکور من از کنکور متنفرم خانوم دکتر، از تغییر مسیرای یهویی متنفرم به هم قول دادیم هر جفتمون توی یه شهر قبول شیم، انتخابمونم شیراز بود من قبول نشدم اما اون قبول شد و رشته ی مورد علاقشو به دوری مون ترجیح داد و رفت منم باید میرفتم سربازی، این دوری منو عاشق تر میکرد و اونو دلسردتر! حق داشت خب، اختلاف مدرک تحصیلی رو میگم، آخه من وقتی ازسربازی برگشتم مجبور بودم برم سرکاروجایگزین پدر کارافتادم باشم لا به لای سختیای زندگی داشتم دست و پامیزدم که برگشت بهم گفت من وتو راهمون خیلی وقته سواشده، بهتره دچار سوتفاهم نباشیم به همین راحتی گفت سوتفاهم ورفت پی تفاهمی که توی همه چی دنبالش میگشت الا دلِ من که براش لرزمیگرفت بعد ازسیزده سال هفته ی پیش جلوی محل کارم یه نفرزده بودبه ماشینمو کارت ویزیتشو گذاشته بودورفته بود اسمشوکه روی کارت دیدم اول باورم نشد اما بعد ازکلی پیگیری فهمیدم خودشه ماشینم قراضه ترازاین حرفاس که برم پی خسارت امابه عنوان مریض وقت گرفتم، مریضش بودم خب انقدرتوی کارش بزرگ شده که واسه دیدنش سه روزتوی نوبت بودم انقدرفکرش پرته که بعد ازاین همه حرف زدن هنوز داره نگام میکنه و نفهمیده من همون سوتفاهمی ام که بزرگترین تفاهم زندگیمو ازم گرفت... اینا همه حرفای من بود خانوم دکتر، امانیازی به نسخه نیست، شماسیزده سال پیش نسخه ی منو پیچیدی ـ یه ماه پیش وقتی توی بلیط فروشی سینما دیدمت همه ی اون روزامون از جلو چشمم ردشد، اون تصادف ساختگی رم ترتیب دادم که ببینمت... که شاید بتونیم دوباره دچار اون سوتفاهم بشیم! میخوام فردا ظهرجلوی مدرسه ی دوران دبیرستانمون ببینمت فردا قول دادم زن و بچم روببرم سینما بعدش بریم فلافلی، همون فلافلیه نزدیک مدرستون... راستش من هنوز دیوونه ی بازیگری ام... بازیگرخوبی ام شدم... سیزده ساله دارم زندگی رو بازی میکنم، یه بازی بی نقص *~*~*~*~*~*~*~* علی سلطانی
..*~~~~~~~*.. یه شب سرد پاییزی بود رفته بود نشسته بود رو پشت بوم! هرچی که التماس کردم بیاد پایین که سرما نخوره، حرف گوش نکرد از خودش یه عکس برام فرستاد که پتو پیچیده بود دور خودش و نوشت: نگران من نباش عزیزم...زیادم سرد نیست هوا براش فرستادم: آخه مگه قحط جا اومده... اون بالا رفتی چیکار؟!؟ شاعر می شد گاهی وقتا، نوشت: ازین بالا ستاره هارو که میبینم که این همه دورن، حس میکنم بهت نزدیک ترم... ازینجایی که منم تا اونجایی که تو هستی الان فاصله مون فقط یه قلبه... از همون قلب آبیا که برام میفرستی قلبم شروع کرد بندری رقصیدن، به روی خودم نیاوردم و فقط براش یه قلب آبی فرستادم تایپ کرد: آخرشم نگفتی چی شده که انقدر فکرت مشغوله امروز حواسم پرت اتفاقای صبح توو بیمارستان شد... مگه میشه یه آدم عشقشو به خاطر بیماری ول کنه و توو بدترین شرایط تنهاش بذاره؟!؟ اسمشو نوشتم فوری، جواب داد: جاااانممممممم براش فرستادم: اگه من یه روزی سرطان بگیرم چیکار میکنی؟!؟ عصبانی شد: خدا نکنه بیشعور... زبونتو گاز بگیر کلافه نوشتم: جواب بده... برام مهمه... اومدیم و شد... اونوقت چی؟!؟ ناراضی جواب داد: مهم نیست... باید خوب شی و برام بخندی... باهم برای لبخندت میجنگیم نوشتم: اگه ازدواج کردیم و بچه دار نشدم چی؟!؟ شکلک لبخند گذاشت: از پرورشگاه یه نی نی کوچولو میگیریم که جفتتون برام بخندین و دلم پر بکشه واسه لبخندتون ناخودآگاه لبخند زدم: اگه بقیه مخالفت کنن باهامون چی؟! اگه نذارن به هم برسیم چی؟!؟ جوابش پر از حسای خوب بود: قربونت برما... فکر و خیالای بد نکن... اون وقتم باهم جلوی همه ی دنیا وایمیستیم و به هم میرسیم آخر قصه! از هیچی نترس زندگی... با کل دنیا میجنگم واسه ی خوشحالیت... تو مال منی... فقط بخند نیشم باز شد و ذوق مرگ نوشتم: اگه صورتم بسوزه و دیگه نتونم لبخند بزنم برات چی؟!؟ بعد چند لحظه بالای صفحه اومد: شعر و غزلم ایز تایپینگ ـ خنده که فقط با لب نیست خب... نگاه چشمات میکنم و لبخندتو از رو نگاهت میخونم، سرمو میذارم رو قلبتو لبخندتو میشمارم، با کل وجودم میشم گوش و خنده هاتو میشنوم اون لحظه خوشبخت تر از من کسیم بود؟! فکر نکنم شیطنتم گل کرد و نوشتم: اگه قلبمم دیگه نزنه چی؟؟!!!!؟ درجا گوشیم زنگ خورد، تا جواب دادم با تمام توانش داد زد: دیگه نشنوم ازین چرت و پرتا... فهمیدی؟؟ بغضم گرفت، هیچی نگفتم زمزمه کرد: اونوقت قلب منم نمیزنه... دیگه نیستم تا کاریم کنم زیر لب گفتم: خدا نکنه اون شبو تا صبح روی پشت بوم نشست و تا خود سحر حرف زدیم و براش شعر خوندم امروز که از سر دلتنگی و بیکاری داشتم پیامای قدیمیو میخوندم چشمم خورد به همون پیاما دلم میخواست برگردم به همون روز صبح توی بیمارستان و کنار همون آدمی که میخواست همسرشو ول کنه و بهش بگم خیلی مردی که تا الانشم دووم آوردی، بهش بگم خیلی آقایی که تا همینجاشم پای قول و قرارات وایستادی لااقل، بگم خجالت نکشی یه وقت از کارت، بگم نترسیاا... از تو بدتراشم هست بگم هی تو! من نه مریضی لاعلاج گرفتم، نه درخت بی ثمر بودم، نه کسی جلوی به هم رسیدنمون ایستاد و نه لبخندم سوخته بود... بگم میدونم شاید نامردی مثل توام باورش نشه اما اونی که میگفت میمیره برای یه لبخندم... گریه هامم جلوی رفتنشو نگرفت ^^^^^*^^^^^ طاهره اباذری هریس
♡یه ﺷﺐ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻟﺘﻨﮕﺶ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﺎﻟﺸﻤﻮﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ♡ ♡ دﺍﺷﺘﻢ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﻤﻮﻧﻮ ﻣﺮﻭﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ♡ ♡ ﺑﺎﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﻻﻥ ﺑﺎﮐﯿﻪ؟؟ ♡ ♡ ﮐﺠﺎﺱ؟ ♡ ♡ ﭼﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ؟ ♡ ♡ به ﻋﮑﺴﺎﺵ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻡ ... ♡ ♡ دیدم ﭘﯽ ﺍﻡ ﺩﺍﺭﻡ ... ♡ ♡ نگاه ﮐﺮﺩﻡ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﻧﺨﻮﻧﺪﻩ ﭘﺎﮎ ﮐﻨﻢ ﭼﻮﻥ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﯼ ﻫﯿﭽﮑﯽ ﻭﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ... ♡ ♡ ﺍﻣﺎ ﺗﺎﭼﺸﻤﻢ ﺑﻪ ﻓﺮﺳﺘﻨﺪﻩ ﺧﻮﺭﺩ ﺩﺭﺟﺎﺧﺸﮑﻢ ﺯﺩ ... ♡ ♡ ﭼﻨﺪﺑﺎﺭ ﺍﺳﻤﺸﻮ ﺧﻮﻧﺪﻡ ... ♡ ♡ تمام ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺶ ﺍﻭﻣﺪ ﺟﻠﻮﭼﺸﻤﻢ ... ♡ ♡ حتی ﺍﺧﺮﯾﻦ ﺣﺮﻓﺶ ﮐﻪ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﺩﯾﮕﻪ نمیخوامت ... ♡ ♡ خواﺳﺘﻢ ﭘﺎﮎ ﮐﻨﻢ ﺍﻣﺎ ﭼﺸﻤﻢ ﺑﻪ ﻣﺘﻨﺶ اﻓﺘﺎﺩ ... ♡ ♡ نوشته ﺑﻮﺩ " دﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ " ... ♡ ♡ لحنش ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻮﻥ ﻣﻮﻗﻌﺎ ﺑﻮﺩ ... ♡ ♡ با ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﺶ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﺭﻓﺖ ... ♡ ♡ نوشتم ﻣﻨﻢ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻋﺸﻘﻢ ﺍﻣﺎ تا اﻭﻣﺪﻡ ﺍﺭﺳﺎﻝ ﺭﻭ ﺑﺰﻧﻢ ... ♡ ♡نوشت ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﻭﻣﺪ ... ♡ :"( :"( :"(
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم